ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از سعدی شیرازی غزل 96

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست

1 ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست به قول هر که جهان مهر برمگیر از دوست

2 به بندگی و صغیری گرت قبول کند سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست

3 به جای دوست گرت هر چه در جهان بخشند رضا مده که متاعی بود حقیر از دوست

4 جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت نه نعمتیست که بازآورد فقیر از دوست

5 نه گر قبول کنندت سپاس داری و بس که گر هلاک شوی منتی پذیر از دوست

6 مرا که دیده به دیدار دوست برکردم حلال نیست که بر هم نهم به تیر از دوست

7 و گر چنان که مصور شود گزیر از عشق کجا روم که نمی‌باشدم گزیر از دوست

8 به هر طریق که باشد اسیر دشمن را توان خرید و نشاید خرید اسیر از دوست

9 که در ضمیر من آید ز هر که در عالم که من هنوز نپرداختم ضمیر از دوست

10 تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست

11 رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست

عکس نوشته
کامنت
comment