- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هر چه هست و بود، می خوشگوار به وز می، به پیش من، لب شیرین یار به
2 باشد لطیف سیب سپاهان، ولی ازو دیدم به چشم خویش زنخدان یار به
3 بر به به حسن اگر زنخ او زنخ زند چون سیب گردد از زنخش شرمسار، به
4 گفتم دلم دوا کن، بر آتشش نهاد هیهات! کی شود دل سوزان ز نار به؟
5 هرگه که وصف گوهر دندان او کنم باشد حدیثم از گهر شاهوار به
6 چشم ملک ندید و نبیند به عمر خویش در بوستان حسن از آن گل عذار به
7 حیدر! دمی مرو به تماشای نوبهار زآن رو که روی دلبرت از نوبهار، به!