1 هر چه گویم من، ای دبیر، امروز نه به هوشم، ز من مگیر امروز
2 قلم نیستی به من در کش که گرفتارم و اسیر امروز
3 سالها در کمین نشستم تا در کمانم کشد چو تیر امروز
4 رو بشارت زنان، که گشت یکی با غلام خود آن امیر امروز
5 پرده بر من مدر، که نتوان دوخت نظر از یار بینظیر امروز
6 میل یار قدیم دارد دل تن ازین غصه، گو: بمیر امروز
7 اوحدی، جز حدیث دوست مگوی که جزو نیست در ضمیر امروز