سیف فرغانی

سیف فرغانی

سیف فرغانی
سیف فرغانی

آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش از سیف فرغانی غزل 312

غزل 312 ام از 736 غزلیات

آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9

1 آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش چون تو به من نمی‌رسی من به تو چون رسانمش

2 هر نفسم فراق تو وعده به محنتی کند هرچه به من رسد ز تو دولت خویش دانمش

3 زهرم اگر دهی خورم چون شکر و ز غیر تو گر شکری رسد به من همچو مگس برانمش

4 زخم گر از تو آیدم مرهم روح سازمش رنج چو از تو باشدم راحت خویش خوانمش

5 ملکم اگر جهان بود ترک کنم برای تو اسبم اگر فلک بود در پی تو دوانمش

6 تیر که از کمان تو در طرفی روان شود برکنم از نشانه و در دل خود نشانمش

7 مرد طبیب را خبر از تپش جگر دهد خون دلی که همچو اشک از مژه می‌چکانمش

8 دل به تو داده‌ام ولی باز درین ترددم تا به تو چون گذارمش یا ز تو چون ستانمش

9 سیف اگر ز بهر تو مال فدا کند مرا دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش

شاعر شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش چه کسی است ؟

شاعر شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش سیف فرغانی می باشد.

شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش چیست ؟

قالب شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش غزل است

مضمون اصلی شعر آنچه ز توست حال من گفت نمی‌توانمش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر