-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شد گاه از زبان خامه نام این پریشان بر بر آر از پستی گمنامی و بر صدر عنوان بر
2 ز بوی وصل روح کشتگان را شاد کن گاهی ز نقش پای خود گل بر سر خاک شهیدان بر
3 چرا بیهوده میکوبی در هر باغ و بستان را تو گر خاری به پا داری ز راهش گل به دامان بر
4 تماشای جهان گر ذوق داری دیده بر هم نه اگر خواهی که بگشاید دلت سر در گریبان بر
5 سر و جانان به راهت میدهم گر سر فرود آری سرم بردار پس آنگه به مزد دست سامان بر
6 هزاران شب به سر بردند با هم شمع و پروانه تو هم ای شمع شبخیزان شبی با ما به پایان بر
7 سیهروز و پریشانخاطر و آشفتهاحوالم صبا این است پیغامم به آن زلف پریشان بر
8 جنون خواهد بیابان سنگ طفلان هم هوس دارد مرا ای بخت یاری کن به میدان صفاهان بر
9 کلیم اندر غریبی آزمودی قیمت خود را کنون همت بورز این زیره را دیگر به کرمان بر