- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی یادآوری جهان را ز آنک در سر داشتی
2 زلف کفر و روی ایمان را چرا درساختی ز آنک قصد مؤمن و ترسا و کافر داشتی
3 جان همیتابید از نور جلالت موج موج ز آنک تو در بحر جان دریا و گوهر داشتی
4 پیش حیرتگاه عشقت جمله شیران در طلب بس که لرزیدند و افتادند و تو برداشتی
5 هم تو جان را گاه مسکین و اسیر انداختی هم تواش سلطان و شاهنشاه و سنجر داشتی
6 صد هزاران را میان آب دریا سوختی صد هزاران را میان آتشی تر داشتی
7 در یکی جسم طلسم آدمی اندر نهان ای بسی خورشید و ماه و چرخ و اختر داشتی
8 در چنین جسم چو تابوتی میان خون و خاک این شهید روح را هر لحظه خوشتر داشتی
9 آفتابا پیش تو هر ذرهای کو شکر کرد مر دهان شکر او را پر ز شکر داشتی
10 از نمکهای حیاتت این وجود مرده را تازه و خوش بو چو ورد و مشک و عنبر داشتی
11 شمس تبریزی ز عشقت من همه زر میزنم ز آنک تو بالا و پست عشق پرزر داشتی