1 چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود
2 به تازیانهٔ مرگ از سرش به در کردند که سلطنت به سر تازیانه میفرمود
3 نفس که نفس برو تکیه میکند بادست به وقت مرگ بداند که باد میپیمود
1 سپاس و شکر بیپایان خدا را برین نعمت که نعمت نیست ما را
2 بسا مالا که بر مردم وبالست مزید ظلم و تأکید ضلالست
1 دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکردست عاقلی
2 این پنج روزه مهلت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی
1 بسیار برفتند و به جایی نرسیدند ارباب فنون با همه علمی که بخواندند
2 توفیق سعادت چو نباشد چه توان کرد؟ ابلیس براندند و برو کفر براندند
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم