- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه گویم با کسی راز دل دیوانه خود را که خوابم می برد گر سرکنم افسانه خود را
2 سرانجام خیال توتیای غیرتی دارم به چشم خود کشم خاکستر پروانه خود را
3 غبار خاطرم خوش گریه آلود است می خواهم به سیل اضطراب دل دهم ویرانه خود را
4 ندارم سجده ای کز عهده خجلت برون آیم سرکوی وفا یعنی عبادتخانه خود را
5 کجا صد روزگار از عهده موجی برون آید جلو ریزی دهم گر گریه مستانه خود را
6 نمی دانم کجا پیدا کنم چندان دل دعوی بیارایم اگر از بهر او کاشانه خود را
7 اسیر امشب نمی دانم چه گفتم یا چه ها کردم دل دیوانه خود را دل دیوانه خود را