به سر کویت اگر رخت نبندم از عارف قزوینی غزل 58

عارف قزوینی

آثار عارف قزوینی

عارف قزوینی

به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم

1 به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم

2 من ز در بستن و واکردن میخانه به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم

3 غم هجران و پریشانی و بدبختی من تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم

4 مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف می‌کشد، می‌روم افتاده به بندم چه کنم

5 من به اوضاع تو ای کشور بی‌صاحب جم نکنم گریه پس از گریه نخندم چه کنم

6 آیت روی تو ز آتشکده زردشت است من بر آن آتش سوزان چو سپندم چه کنم

7 خون من ریختی و وصل تو شد کام رقیب من به ناچار دل از مهر تو کندم چه کنم

8 شرط عقل است سپس راه جنون گیرم و بس عارف آسوده من از ناصح و پندم چه کنم

عکس نوشته
کامنت
comment