- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
2 من ز در بستن و واکردن میخانه به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم
3 غم هجران و پریشانی و بدبختی من تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم
4 مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف میکشد، میروم افتاده به بندم چه کنم
5 من به اوضاع تو ای کشور بیصاحب جم نکنم گریه پس از گریه نخندم چه کنم
6 آیت روی تو ز آتشکده زردشت است من بر آن آتش سوزان چو سپندم چه کنم
7 خون من ریختی و وصل تو شد کام رقیب من به ناچار دل از مهر تو کندم چه کنم
8 شرط عقل است سپس راه جنون گیرم و بس عارف آسوده من از ناصح و پندم چه کنم