1 به زنده کرده سوز نهان قبا چه کند به شمع مهر و وفا خصمی صبا چه کند
2 تو کینه جوی و دعا بی اثر وفا بدنام به نا امیدی من عشق بینوا چه کند
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب
1 تا چند خبر پرسی از بیسروسامانها دیوانه کجا باشد در کوه و بیابانها
2 شوریدهتر ای قمری آشفتهتر ای مجنون او سرو گلستانها من خار بیابانها
1 من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا شود آرام می و ساغر سیماب آنجا
2 عندلیب چمنی گشته دلم کز نم اشک شعله داغ بود لاله سیراب آنجا