-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سوز عشق چه هنگامه فغان بندیم چو شمع کشته ازین ماجرا زبان بندیم
2 نهال سرکش گل بیوفا و لاله دو رو درین چمن به چه امید آشیان بندیم
3 دمیکه ما گره از کار عیش بگشائیم خیال بوسه بر آن خاک آستان بندیم
4 متاع خانه دل آنچنان بیغما رفت دری نماند که بر روی دشمنان بندیم
5 هزار شکوه یکی کردم و کسی نشنید گذشت آنکه ز یک حرف داستان بندیم
6 گره به موی چو افتاد باز نگشاید غنیمت است بیا دل در آن میان بندیم
7 کلیم سایه شاهجهان چو بر سر ماست به پشت چرخ دگر دست کهکشان بندیم