آنچه زسر جوش دل نقشبند از امیرخسرو دهلوی مثنوی 8

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

آنچه زسر جوش دل نقشبند

1 آنچه زسر جوش دل نقشبند معنی نو بود و خیال بلند

2 موئی به مویش به هنر به بختم پخته و سنجیده درو ریختم

3 و صف نه زان گو نه شد از دل برون کان دیگری را به دل آید که چون

4 هر صفتی را که بر انگیختم شعبهٔ تازه درو ریختم

5 نیست ز کس لولوی لالای من ژرف ببین در تهٔ دریای من

6 نکتهٔ من گوهر کان من ست زان کسی نیست ، ازان من ست

7 دزدنیم ، خانهٔ بردیگری خانه گشاده ز در دیگری

8 مایهٔ هر دزد، که در عالم است گر چه فزون ست، به قیمت کم است ؟

عکس نوشته
کامنت
comment