چه گهرها به عوض بر سر دریا از قدسی مشهدی غزل 109

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند

1 چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند قطره‌ای چند اگر ابر ز دریا برداشت

2 چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پی‌ام در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت

3 خوش به دشنام تو آمیخته چون شهد به شیر از لبت کام خود اعجاز مسیحا برداشت

4 هست چشمی که بر احوال دلم گریه کند سینه هر زخم که از تیغ تمنا برداشت

5 تا خس و خار درین بادیه مجنون شده‌اند ناقه کیست که دیگر ره صحرا برداشت؟

6 آن سیه‌روز فراقم که قضا صبح ازل روز من دید و سواد شب یلدا برداشت

7 بزم وصل است و حریفان همه خمیازه‌کشند نتوان چشم چو پیمانه ز مینا برداشت

8 مژه‌ام نقش تو بست آنقدر امشب که فلک اطلس آورد به بالینم و دیبا برداشت

9 می‌توانم نظر از هر دو جهان بست ولی نتوانم دل از آن نرگس شهلا برداشت

10 شاد گشتیم که خضر ره پروانه شدیم که پی شعله ز داغ جگر ما برداشت

11 قدسی امروز ز هر روز گرفتارترست عشق تا باز که را سلسله از پا برداشت؟

عکس نوشته
کامنت
comment