1 پاکبازان را چه خارا و چه خز؟ گر به رنگی قانعی در خرقه خز
2 جامه گه ازرق کنی، گاهی سیاه جامه خود دانی، تو مردم را مرز
3 آخرت زندان تن خواهد شدن این که بر خود میتنی چون کرم قز
4 گر تو ایزد را بدین خواهی شناخت نیک دور افتادهای، سودا مپز
5 چون نخواهی فهم کردن، زان چه سود؟ گر منت مشروح گویم، یا لغز
6 محتسب گو: در پی رندان مرو کین جماعت را نباشد سنگ و گز
7 عیب مستان کم کن و در مجلس آی گر ننوشی بادهای، سیبی بگز
8 باده خوردن در بهار ار ظلم بود در زمستان خود نمیجوشید رز
9 گوش داری گفتهای اوحدی تا که لؤلؤ را بدانی از خرز