-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غم ار به جد گرفتی ز من احتراز کردن؟ نتوان گرفت از من به گذشته ناز کردن
2 نگهت به موشکافی ز فریب رم نخوردن نفسم به دام بافی ز سخن دراز کردن
3 تو و در کنار شوقم گره از جبین گشودن من و بر رخ دو عالم در دل فراز کردن
4 مژه را ز خونفشانی به دل ست همزبانی که شماردم به دامن ستم گداز کردن
5 به نورد پاس رازت خجل از غبار خویشم که ز پرده ریخت بیرون غم ناله ساز کردن
6 ز غم تو باد شرمم که چه مایه شوخ چشمی ست ز شکست رنگ بر رخ در خلد باز کردن
7 نفسم گداخت شوقت ستم ست گر تو دانی که ز تاب ناله خون شد نه ز پاس راز کردن
8 به فشار رشک بزمت نه چنان گداخت گلشن که میانه گل و مل رسد امتیاز کردن
9 رخ گل ز غازه کاری به نگاه بندد آیین نرسد به خس شکایت ز چمن طراز کردن
10 همه تن ز شوق چشمم که چو دل فشانده گردد به سرشک مایه بخشم ز جگر گداز کردن
11 هله تازه گشته غالب روش نظیری از تو سزد این چنین غزل را به سفینه ناز کردن