- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
2 ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد
3 دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد
4 چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
5 به خسته برگذری صحتش فرازآید به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد
6 ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد
7 دو چشم مست تو شهری به غمزهای ببرند کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد
8 گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم خیالت از در و بامم به عنف درگیرد
9 مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی شبی به دست دعا دامن سحر گیرد