- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در طلبت شب چه جنونهاگذشت کز سر شمع آبلهٔ پاگذشت
2 جهل، خرد پخت وبهمعموره ریخت عقل جنونکرد و ز صحراگذشت
3 نقش نگین داشتکمال هوس اسم بجا ماند و مسماگذشت
4 خلق خیالات بر افلاک برد از سر این بام هواهاگذشت
5 پی سپر عجز، چه نازد به جاه آبله از خاک چه بالاگذشت
6 جوش نفس بود، می اعتبار قلقلکیکرد و ز مینا گذشت
7 چون شررکاغذ آتش زده فرصت ما از نظر ماگذشت
8 سعی تک وپو، همه را محوکرد رنگ روانی ز ثریا گذشت
9 چون شب وروز است تلاش همه درنگذشت آنکه ز اینجاگذشت
10 خط جین فهم به فرداگماشت خامه بر ین صفحه چلیپاگذشت
11 خامشیام زندهٔ جاوید کرد کمنفسیها ز مسیحا گذشت
12 ضبط نفس طرفه پلی داشتهست قطره به این جهد، ز دریاگذشت
13 قافلهسالار توهم مباش هرکس ازین بادیه تنهاگذشت
14 فرصت دیدار وفایی نداشت آمده بود، آینه، اما گذشت
15 با دم شمشیرقضا چاره چیست دم مزن آبیکه ز سرهاگذشت
16 بیدل ازین مایهکه جز باد نیست عمر در اندیشهٔ سودا گذشت