1 کدام لطف که در شأن ما نکرد ایزد به صد زبان نتوانم که شکر آن گویم
2 اگر نه در دل من یاد او بود شب و روز ز دل نفور شدم دست ازو فرو شویم
3 به هرکه درنگرم لطف او همی بینم مراد خویش همان به بود کزو جویم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بی دولت وصال دلم چون جهان خراب ای سرو جان ز ما تو ازین بیش سر متاب
2 از ما نظر دریغ مدار این جهان پناه کس داشت نور دور ز درویش آفتاب
1 اگر اقبال باشد یاور ما دهد داد ضعیفان داور ما
2 نماند این شب دیجور باری برآید آفتاب خاور ما
1 جز شب وصل تو جانا که کند چارهٔ ما خود نگویی چه کند خستهٔ بیچارهٔ ما
2 مدّتی تا دل سرگشته به عالم گشتست تا چه شد حال دل خستهٔ آوارهٔ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **