-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه با من میکند یاران ببینید آن نگار من بیکغمزه گرفت از من عنان اختیار من
2 را از من گرفت و صد گره افکند در کارم چه خیل فتنه کارد بعد ازین بر روزگار من
3 همه شب اشگ میریزم ز سوز آتش شوقش بود رحم آبدش روزی بچشم اشگبار من
4 ز چشمانم روان گردد سرشگ شادمانیها گر آن سرو روان یکدم نشیند در کنار من
5 ز چشم مردمان نزدیک شد غایب شود از بس گدازد دم بدم در فرقتش چشم نزار من
6 وفا از بیوفا کردم طمع بیهوده شد سعیم نکردم هیچ کاری فیض کان آید بکار من
7 شد اوقاتم همه بیهوده صرف هیچ تا امروز نمیدانم چه خواهد شد ازین پس روزگار من