1 با هستیام وداع تو و من چه میکند با فرصت نیامده رفتن چه میکند
2 بخت سیه زچشمکسان جوهرم نهفت شبهای تار ذره به روزن چه میکند
3 فریاد از که پرسم و پیش که جان دهم کان غایب از نظر به دل من چه میکند
4 هستی برای هیچکس آسودگی نخواست گر دوست اینکند به تو دشمن چه میکند
5 تیغ قضا سر همه درپا فکنده است گردون درین مصاف به جوشن چه میکند
6 هرشیشه دل حریف تکوتاز عشق نیست جاییکه مرد نالهکند زن چه میکند
7 رنگ به گردش آمدهای در کمین ماست گر سنگ نیستیم فالاخن چه میکند
8 دل خنده کار زشتی اعمال کس مباد زنگی چراغ آینه روشن چه میکند
9 داغ دل از تلاش نفسها همان بجاست در سنگ آتش اینهمه دامن چه میکند
10 آه از مآل خرمی و انبساط عمر تا گل درین بهار شکفتن چه میکند
11 دلهای غافل و اثر وعظ تهمت است بر عضو مرده مالش روغن چه میکند
12 تسلیم عشق را به رعونت چه نسبت است بیدل سر بریده به گردن چه میکند