چه نکهت است مگر بوی بوستان از جلال عضد غزل 233

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

چه نکهت است مگر بوی بوستان است این

1 چه نکهت است مگر بوی بوستان است این چه دولت است مگر روی دوستان است این

2 علاج این تن رنجور ناتوان است آن دوای این دل مهجور پر فغان است این

3 عجب که جوشش صفرای عشق افزون است ز اشک دیده که مانند ناودان است این

4 برفت بلبل شیدا چو من به طرف چمن ز دست دوست به دستان چه داستان است این

5 کنون کف من و جام شراب، ای زاهد! مراست سود در آن گر ترا زیان است این

6 خوشا کسی که به غفلت ز دست نگذارد عنان عمر که با باد هم عنان است این

7 هر آن که دید به فصل بهار آه مرا گمان برد که مگر موسم خزان است این

8 که را فرستم تا با لبش سخن گوید مگر نسیم سَحَر را که کار جان است این

9 جلال! طرف گلستان و صحبت یاران مده ز دست که خود حاصل جهان است این

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر