-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تعالی الله چه حسنست این که چون برقع براندازد اگرباشد دل از آهن که همچون موم بگدازد
2 همه خوبان به حسن خویش می نازند چنان باشد که حسن او به روی خوب می نازد
3 بود رسم پری رویان که با دیوانگان سازند شدم دیوانه آن تندخو یاری که او با من نمی سازد
4 مکن ای مدّعی عیبم اگر نالم جدا از یار که من در هجر می سازم و لیکن دل نمی سازد
5 کجا پروا کند محیی که در عالم بود عاری چنان مشغول کار است او که با خود هم نپردازد