چیست جرم من که باز از چشم از فضولی بغدادی غزل 322

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام

1 چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده‌ام

2 مانده‌ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار مبتلای غربتم دور از دیار افتاده‌ام

3 گل‌رخان یک ره نمی‌بینند سوی من به لطف گرچه می‌دانند خوار و خاکسار افتاده‌ام

4 مردمی هرگز نمی‌بینم چه حال است این مگر از میان مردمان من بر کنار افتاده‌ام

5 رشته جان مرا افکند دوران پیچ و تاب تا به سودای سر زلف نگار افتاده‌ام

6 روزگارم می‌کشد با صد مصیبت چون کنم صید مجروحم به دام روزگار افتاده‌ام

7 بلبل عرشم فضولی منزلم گلزار قدس من درین محنت‌سرا بی‌اختیار افتاده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر