-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چیست جرم من که باز از چشم یار افتادهام معتبر بودم ز چشم اعتبار افتادهام
2 ماندهام بر حال خود حیران جدا از کوی یار مبتلای غربتم دور از دیار افتادهام
3 گلرخان یک ره نمیبینند سوی من به لطف گرچه میدانند خوار و خاکسار افتادهام
4 مردمی هرگز نمیبینم چه حال است این مگر از میان مردمان من بر کنار افتادهام
5 رشته جان مرا افکند دوران پیچ و تاب تا به سودای سر زلف نگار افتادهام
6 روزگارم میکشد با صد مصیبت چون کنم صید مجروحم به دام روزگار افتادهام
7 بلبل عرشم فضولی منزلم گلزار قدس من درین محنتسرا بیاختیار افتادهام