1 با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟ پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟
2 در خواب سر زلف تو میبینم و این را جز رنج دل شیفته تعبیر چه باشد؟
3 گویند که: آشفته و زنجیر ولی ما آشفته چنانیم که زنجیر چه باشد؟
4 صوفی اگر آن روی نبیند بگذارش کان مرغ ندانست که: انجیر چه باشد؟
5 گفتی: دل خود را سپر تیر غمم کن شمشیر بیاور، سپر و تیر چه باشد؟
6 ما را غم هجران تو بد واقعهای بود این واقعه را چاره و تدبیر چه باشد
7 گویی که: به تقصیر ز ما کام نیابی جان میدهم از عشق تو، تقصیر چه باشد؟
8 ای اوحدی، از خوان غم عشق دلت را غیر از جگر سوخته توفیر چه باشد؟
9 معشوقه به زر نرم شود، گر تو نداری خاموش نشین، این همه تقریر چه باشد؟