-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این خود چه صورت است که من پایبست اویم وین خود چه آفت است که من زیر دست اویم
2 او زلف را بر غمم، دایم شکسته دارد من دل شکسته زانم کاندر شکست اویم
3 هر شب به سیر کویش از کوچهٔ خرابات نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم
4 یک شب وصال داد مرا قاصد خیالش با آن بلند سرو که چون سایه پست اویم
5 مانا که صبح صادق غماز بود اگر نه این فتنه از که خاست که من هم نشست اویم
6 آوازه شد به شهری و آگاه گشت شاهی کو عشقدان من شد من بتپرست اویم
7 خاقانیم که مرگم از زندگی است خوشتر تا چون که نیست گردم داند که هست اویم