آن چه شعله است کزان از ملک‌الشعرا بهار غزل 339

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

آن چه شعله است کزان راهگذار می‌آید

1 آن چه شعله است کزان راهگذار می‌آید یا چه برقیست که دایم به‌نظر می‌آید

2 ظلماتیست جهانگیرکه چون سیل روان مژده آب حیاتش ز اثر می‌آید

3 زادهٔ فکر من است این که پس از چندین قرن به سفررفته و اکنون زسفر می‌آید

4 دیده بگشای و در آغوش بگیرش کز مهر پسری بر سر بالین پدر می‌آید

5 اگر این فتنه گری زان خط سبز است چه باک خوش بود فتنه گر از دور قمر می‌آید

6 پا و سر می‌شکند راه خرابات ولی مرد وارسته ازبن راه بسر می‌آید

7 ای دل از کو تهی دست طلب شکوه مدار صبرکن عاقبت آن نخل به‌بر می‌آید

8 هرکجا بگذرد آن سرو خرامنده بهار خاک راهش به نظرکحل بصر می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment