1 سفر چارست بر گو آن کدامست الیه و منه هر یک را چه نامست
2 که باشد سالک سیر الی الله که اندر سیر فی اللهست در راه
1 شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم دم سپیده ز خورشید احتراز کنم
2 بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این که رو بقبله ابروی او نماز کنم
1 قومی بگرد کوی فنا راهبر شدند بر چشم دل کشیده و صاحب نظر شدند
2 صاحب نظر شدند که از دار اقتدار در کوی فقر آمده و خاک در شدند
1 اگر آن مرغ که رفت از بر من باز آید باز بشکسته پر روح بپرواز آید
2 مرغ باغ ملکوتست دل من که پرید بهوائی که اگر صعوه رود باز آید