-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هم وعده و هم منع ز بخشش چه حسابست جان نیست، مکرر نتوان داد، شرابست
2 در مژده ز جوی عسل و کاخ زمرد چیزی که به دلبستگی ارزد می نابست
3 لهراسپ کجا رفتی و پرویز کجایی آتشکده ویرانه و میخانه خرابست
4 از جلوه به هنگامه شکیبا نتوان شد لب تشنه دیدار ترا خلد سرابست
5 با این همه دشوار پسندی چه کند کس تا پرده برانداخته در بند حجابست
6 دوشینه به مستی که مکیده ست لبش را کامروز به پیمانه می در شکرآبست؟
7 آن قلزم داغیم که بر ما ز جهنم چندان که فتد صاعقه باران در آبست
8 سرگرمی هنگامه طامات ندارم فیضی که من از دل طلبم بوی کبابست
9 همچشمی آیینه فگند از نظر ما ما را که ز بیداری دل دیده به خوابست
10 تا غالب مسکین چه تمتع برد از تو برداشته ای آنچه خود از چهره نقاب است