- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من آن چه می کشم از جور چرخ مینایی گمان مبر که بود چرخ را توانایی
2 به صنف صنف خلایق معاشرت کردم چه روستایی و چه شهری و چه صحرایی
3 دو یار یک دل اگر در زمانه می بینم خدای را نپرستیده ام به یکتایی
4 ز روزگار من آن می کشم که کس مکشاد به محض تهمت دانشوری و دانایی
5 نعوذ بالله اگر فضل و دانشم بودی فتاده بودی هر ذره ام به صحرایی
6 بهر که می نگرم بی غمت نمی بینم وزین سبب شده بی قرار و رسوایی
7 غم تو بود زخوبان که پای برجا بود به طالع من آن نیز کشت هرجایی
8 نه زخم خورده بود قطره های خون و بود گل و ریاحین در دیده تماشایی
9 زعالم ملکوت به ملک می آرند برای بادیه گردی و باد پیمایی
10 مگو ز دیده که این قلزمیست خون آشام ز دل مپرس که آن کشتی است دریایی
11 اگر مصاحبت خلق را ثمر این است من و مصاحبت خویش و کنج تنهایی
12 دو فرقه اند که نبود گذر زخدمتشان یکی شهان و دگر دلبران یغمایی
13 ز اقتضای قضا صرف خوب رویان شد عزیز عمرم یعنی اوان برنایی
14 گهی ز روبی بودم نشسته در آتش گهی ز مویی آشفته حال و سودایی
15 گهی ز گردش چشم بتان ساده زنخ خیال واربدم کوچه گرد و هر جایی
16 همیشه در حرکت بودمی و مقصد نه چو آن سفینه که باشد ز موجه دریایی
17 کنون که نوبت پیری ست نوکر شاهم کمال من نه همین شاعری و ملایی
18 شراب خواره ام و بذله گو و ریش تراش هزار تیشه خور و هرزه گرد و هر جایی