بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان از فیض کاشانی غزل 928

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی

1 بخرامشی چه شود اگر سوی عاشقان گذری کنی بنوازشی چه زیان دهد بمنتظران نظری کنی

2 نه که تشنهٔ شراب توئیم نه که خستهٔ خراب توئیم چه شود بما نظری کنی سوی خاک ما گذری کنی

3 ز برای هر که مینگرم همه مهری و وفا و کرم چه شود اگر تو با من زار کنی آنچه با دگری کنی

4 توبمن‌بگو‌که‌چه‌رای‌تست‌بکنم‌من‌آنچه‌رضای تست چه شود دل حزین مرا رذل خودت خبر کنی

5 من خسته را طبیب قضا نبود به جز شراب جفا چه شود بگو بکار ما زره وفا قدری کنی

6 چه بود بسازی اگر بشراب اشگ و کباب دل نه غم شراب دگر خوری و نه ذکر ما حضری کنی

7 سعادتی بود آنزمان که روان شوی سوی لامکان فکنی ز خود غم بار خود سوی یار خود سفری کنی

8 بدهی مرا بوصل او نه صبوری ز جمال او تو درین معامله‌ای دعا چه شود اگر اثری کنی

9 غزلی بخوان ز شعر ترم بود آنکه در سخنان فیض ز دهان خود نمکی زنی ز لباس خود شکری کنی

عکس نوشته
کامنت
comment