به نام ایزد! چه رویست از اوحدی مراغه‌ای غزل 602

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران

1 به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران چنین شیرین نباشد در سپاه خسرو توران

2 دلم نزدیک آن آمد که: از درد تو خون گردد ولی پوشیده میدارم نشان دردش از دوران

3 بخندی چون مرا بینی که: خون میگریم از عشقت ز مثل این خرابی‌ها چه غم دارند معموران؟

4 چو شاخ گل زر عنایی بهر دستی همی گردی دریغ آمد مرا شمعی چنین در دست بی‌نوران

5 تو چندین شکر از تنگ دهان خود فرو ریزی ندانستی که: از گرمی بجوش آیند محروران؟

6 طبیب خفتهٔ ما را همی باید خبر کردن که: امشب ساعتی بر هم نیامد چشم رنجوران

7 ز نوش حقهٔ لعل تو چون شهدی طلب داردم رقیبانت همی جوشند گرد من چو زنبوران

8 نظر بر منظر خوب تو تا کردم، دل خود را تهی میدارم از سودای دلبندان و منظوران

9 مدار از اوحدی امید دین‌داری و مستوری که عشقت پرده بر خواهد گرفت از کار مستوران

عکس نوشته
کامنت
comment