-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه باز در دلت آمد که مهر برکندی چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
2 ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
3 بود که پیش تو میرم اگر مجال بود و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
4 دری به روی من ای یار مهربان بگشای که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی
5 مرا و گر همه آفاق خوبرویانند به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی
6 هزار بار بگفتم که چشم نگشایم به روی خوب ولیکن تو چشم میبندی
7 مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
8 حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
9 مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد مگر امید به بخشایش خداوندی