چون از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2461

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی

1 چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی بی‌دل من بی‌دل من راست شدی هر چه بدی

2 گر کژ و گر راست شدی ور کم ور کاست شدی فارغ و آزاد بدی خواجه ز هر نیک و بدی

3 هیچ فضولی نبدی هیچ ملولی نبدی دانش و گولی نبدی طبل تحیات زدی

4 خواجه چه گیری گروم تو نروی من بروم کهنه نه‌ام خواجه نوم در مدد اندر مددی

5 آتش و نفتم نخورد ور بخورد بازدهد چون عددی را بخورد بازدهد بی‌عددی

6 بر سر خرپشته من بانگ زن ای کشته من دانک من اندر چمنم صورت من در لحدی

7 گر چه بود در لحدی خوش بودش با احدی آنک در آن دام بود کی خوردش دام و ددی

8 و آنک از او دور بود گر چه که منصور بود زارتر از مور بود ز آنک ندارد سندی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر