چه دهد تردد هرزه‌ات ز حضور از بیدل دهلوی غزل 1887

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

چه دهد تردد هرزه‌ات ز حضور سیر و سفر به‌کف

1 چه دهد تردد هرزه‌ات ز حضور سیر و سفر به‌کف که به راه ما نگذشته‌ای قدمی ز آبله سر به‌کف

2 دلت از هوس نزدوده‌ای‌، ره معنیی نگشوده‌ای ز جنون سر به هوا مرو، چو سحاب دامن تر به‌کف

3 ستم است میل طبیعتت به غبار عالم بی‌بقا ز محیط تا قدحت‌ رسد مشکن خمار نظر به‌کف

4 ز غرور طاقت بی‌یقین مفروش ما و من آنقدر که رسی به عرصهٔ امتحان زگداز زهره جگر به‌کف

5 کشد از مزاج تو تا به کی در فیض تهمت بستگی زگشاد عقدهٔ دست و دل‌، به درآکلید سحر به‌کف

6 تو بهشت نقد حقیقتی به امید نسیه الم مکش بگذر ز عشرت مبهمی که رسد زمان دگر به کف

7 نه مرا بضاعت و طاقتی نه تو را دماغ مروتی ز نیاز پنبه در آستین چه برم به سنگ شرر به کف

8 به غبار نم زده داشتم دو جهان ذخیرهٔ عافیت چو سحر زدم به فضولیی که نه بال ماند و نه پر به کف

9 به هزار گنج گهر کسی نخرد برات مسلمی به حقیقت گل این چمن نرسیده خواجهٔ زر به کف

10 نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم صدف قناعت بیدلم ز دل شکسته‌گهر به‌کف

عکس نوشته
کامنت
comment