چه گشتاسپ آن از عثمان مختاری شهریارنامه 107

عثمان مختاری

آثار عثمان مختاری

عثمان مختاری

چه گشتاسپ آن دید برکاشت اسپ

1 چه گشتاسپ آن دید برکاشت اسپ بدو اندر آمد چه آذرگشسپ

2 بزد گرزه بر سر اسپ اوی بخاک اندر آمد سر ماهروی

3 برآمد به تندی و برداشت تیغ بغرید برسان غرنده میغ

4 فروشد ز بر شاهزاده چه تیر ببازید چنگ و گرفتش چو شیر

5 برآوردش از جا و بنهاد پست دو دست از قفا مادرش را به بست

6 به پهلو زبان گفت جاماسپ شاد به بانوی لهراسپ کای ماهزاد

7 چنان کن کت از سر نیفتد کلاه رخت بیند این ترک پرخاشخواه

8 بداند که بانوی ایران توئی که زینگونه در رزم شیران توئی

9 تو را پیش ارجاسپ شاه آورد سر ما به خاک سیاه آورد

10 چو بشنید گشتاسپ آن گفتگوی دلش گشت تند و برافروخت روی

11 بدانست کان مرد جاماسپ است که فرزانه دستور لهراسپ است

12 سوار دگر هست خود مادرش بزد دست و برداشت خود از سرش

13 چنین گفت که ای مادر مهرجوی دل از غم بپرداز و بفروز روی

14 منم گرد گشتاسپ کایم ز راه بیاری فرخنده لهراسپ شاه

15 بپرسید از شاه گشتاسپ باز چنین پاسخش داد جاماسپ باز

16 که بگریخت ز ارجاسپ لهراسپ شاه ز کین بلخ را کرد خاک سیاه

17 زریر برادرت آن خردسال ببردند ترکان و اوژن سکال

18 چه بشنید گشتاسپ برداشت آه سوی سیستان برد از کین سپاه

عکس نوشته
کامنت
comment