- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چیست گردون کاینقدر در خلق غوغا ریخته سرنگون جامی به خاک تیره صهبا ریخته
2 گرد ما صد بار از صحرای امکان رفتهاند تا قضا رنگی برای نام عنقا ریخته
3 آه از این حرص جنون جولان که از سعی امل خاک دنیا برده و بر فرق عقبا ریخته
4 قطع امید قیامتکن که پاس مدعا در غبار دی هزار امروز و فردا ریخته
5 تا نیفشانی به سر خاک بیابان امید جمع نتوان کرد آب روی صد جا ریخته
6 زیر دیوار که باید منت راحت کشید سایهٔ مو هم شبیخون بر سر ما ریخته
7 حسرت تعمیر بنیاد قناعت داشتیم خاک ما را کرده گِل آب رخ ما ریخته
8 گر مروت مشربی با چین پیشانی مساز از تُنُکرویی دم شمشیر خون ها ریخته
9 از ازلگمگشتهٔ آغوش یکتای توام تا به کی جویم کف خاکی به دریا ریخته
10 تا ز هر عضوم سجود آستانت گل کند پیکری چون آب میخواهم سراپا ریخته
11 تا توانی بیدل از تعظیم دل غافل مباش شیشهگر نقد نفس در جیب عنقا ریخته