- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شعلهها زده سر ز آتشی که من دارم هزار نشاه نو زین می کهن دارم
2 به آن رسیده که عشقم به غربت اندازد ازین ملال غریبی که در وطن دارم
3 به هر کجا که تو باشی، فغان من آنجاست اگرچه در قفسم، ناله در چمن دارم
4 رسید وعده رفتن، مرو ز بالینم که مانده یک نفس و با تو صد سخن دارم
5 بیا و سینه تنگم شکاف ساز و ببین چو غنچه جز دل پرخون چه در کفن دارم
6 به کوی او همه شب روشن است دیده من بود به خانه مه، روزنی که من دارم
7 اگر به سینه زنم صد شکاف، معذورم دلی فتاده در آن چاک پیرهن دارم
8 ز کوی او به جفا پا نمیکشم قدسی نظر ز همت مجنون و کوهکن دارم