-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قدر مشتاقان چه داند؟ درد ما چندش بود؟ آن که دایم کار با دلهای خرسندش بود
2 شاهد ما همنشین آرای و رنگین محفل ست لاجرم در بند خویش ست آن که در بندش بود
3 در نگارین روضه فردوس نگشاید دلش آن که در بند دروغ راست مانندش بود
4 آن که از شنگی به خاموشی دل از ما می برد وای گر چون ما زبان نکته پیوندش بود
5 در ستم حق ناشناسش گفتن از انصاف نیست آن که چندین تکیه بر حلم خداوندش بود
6 هیچ دانی این همه شور عتاب از بهر چیست؟ تا جگرها تشنه موج شکرخندش بود
7 نازم آن خودبین که ناید غیر خویشش در نظر گر به خاک رهگذار دوست سوگندش بود
8 آن که خواهد در صف مردان بقای نام خویش خون دشمن سرخ تر از خون فرزندش بود
9 با خرد گفتم نشان اهل معنی بازگوی گفت گفتاری که با کردار پیوندش بود
10 غالبا زنهار بعد از ما به خون ما مگیر قاتل ما را که حاکم آرزومندش بود