ادب چه چاره کند چون فضول از بیدل دهلوی غزل 927

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ادب چه چاره کند چون فضول افتد

1 ادب چه چاره کند چون فضول افتد به جای عذر دل آورده‌ام قبول افتد

2 به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک مبادکس به غبار دل ملول افتد

3 ترحم است برآن طایر شکسته قفس که همچو شمع پرافشانی‌اش به نول افتد

4 ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد

5 به‌کارگاه هوس از ستم شریکی چند قیامت است‌که آتش به دشت غول افتد

6 ز آب دیده گرفتم عیار شیب و شباب که هر چه ‌گل ‌کند از ابر بر فصول افتد

7 خرد ودیعت اوهام برنمی‌دارد به رنج بار امانت مگر جهول افتد

8 چو موج ‌گوهرم از دل ‌گذشتن آسان نیست چو رشته خورد گره‌ کوتهی به طول افتد

9 سری کشیده‌ای آمادهٔ گریبان باش به پایه‌ای نرسیدی که بی‌نزول افتد

10 مباز بیدل از اوهام نقد استغنا مراد کو که کسی در غم حصول افتد

عکس نوشته
کامنت
comment