1 ساقی مرا به باده بیغش چه احتیاج مهر توام نواخت به آتش چه احتیاج
2 در کار نیست قوت بازو به صید ما آنجا که جذبه هست کشاکش چه احتیاج
1 گردیده خوان نعمت وجه معاش ما خجلت کشد زخود دل کاهل تلاش ما
2 الفت شراب تلخ و محبت بساط عیش باغ و بهار ما دل آیینه پاش ما
1 گر یار در دل است عبث آرزو چرا گر دیده محو اوست دگر جستجو چرا
2 ساقی پراست میکده دل ز بحرها الفت شکار شیشه و جام و سبو چرا
1 از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت مجنون برای آینه زنجیر می گداخت
2 آه دل شکسته اگر دیر می گرفت پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت