تو کریم مطلق و من گدا چه از بیدل دهلوی غزل 2002

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

تو کریم مطلق و من گدا چه کنی جز این‌که بخوانی‌ام

1 تو کریم مطلق و من گدا چه کنی جز این‌که بخوانی‌ام در دیگری بنما که من به کجا روم چو برانی‌ام

2 کسی از محیط عدم‌کران چه ز قطره واطلبد نشان ز خودم نبرده‌ای آن‌چنان که دگر به خود برسانی‌ام

3 به کجاست آن قدرم بقا که تأملی کندم وفا عرق خجالت فرصتم نم انفعال زمانی‌ام

4 به فسردنم همه تن الم به تردّد آبله در قدم چو غبار داغ نشستنم چو سرشک ننگ روانی‌ام

5 سحر طلسم هوا قفس همه‌جاست منفعل هوس چه قدر عرق کندم نفس که به شبنمی بستانی‌ام

6 ز کدورت من و ما پُرم غم بار دل به که بشمرم ستم است سنگ ترازویی که نفس کشد ز گرانی‌ام

7 ز حضور پیری‌ام این‌قدر اثر امتحان قبول و رد که رساند بر در نیستی خم پشت پای جوانی‌ام

8 نه به نقش بسته مشوشم نه به حرف ساخته سرخوشم نفسی به یاد تو می‌کشم چه عبارت و چه معانی‌ام

9 همه عمر هرزه دویده‌ام خجلم کنون که خمیده‌ام من اگر به حلقه رسیده‌ام تو برون در ننشانی‌ام

10 ز طنین پشهٔ بی‌نفس خجل است بیدل هیچکس به کجایم و کی‌ام و چی‌ام که تو جز به ناله ندانی‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment