دعوی چه کنی داعیه‌داران از ملک‌الشعرا بهار غزل 332

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند

1 دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

2 آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

3 داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

4 گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند

5 افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند اندوه که اندوه گساران همه رفتند

6 فریاد که گنجینه‌طرازان معانی گنجینه نهادند به ماران‌، همه رفتند

7 یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

8 خون بار بهار از مژه در فرقت احباب کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

عکس نوشته
کامنت
comment