چه نشینم که فتنه بر پای از خاقانی شروانی غزل 38

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

چه نشینم که فتنه بر پای است

1 چه نشینم که فتنه بر پای است رایت عشق پای برجای است

2 هرچه بایست داشتم الحق محنت عشق نیز می‌بایست

3 صبر با این بلا ندارد پای بگریزد نه بند بر پای است

4 راستی به که صبر معذوراست بر سر تیغ چون توان پای است

5 بیخ امید من ز بن برکند آنکه شاخ زمانه پیرای است

6 کار من بد شده است و بدتر ازین هم شود، تا فلک بر این رای است

7 از که نالم بگو ز کارگزار یا از آن کس که کار فرمای است

8 ناله دارد ز زخم، مار سلیم مار از آن کس که ما را فسای است

9 خیز خاقانی از نشیمن خاک که نه بس جای راحت افزای است

عکس نوشته
کامنت
comment