1 احوال خود چه عرض کنم هر زمان همی بینم مضرت تن و نقصان جان همی
2 منزل چه سازد و چکند رخت بیشتر آن را که رفت باید با کاروان همی
1 ای یار بی تکلف ما را نبید باید وین قفل رنج ما را امشب کلید باید
2 جام و سماع و شاهد حاضر شدند باری وین خرقههای دعوی بر هم درید باید
1 این رنگ نگر که زلفش آمیخت وین فتنه نگر که چشمش انگیخت
2 وین عشوهنگر که چشم او داد دل برد و به جانم اندر آمیخت
1 فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب
2 این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان وان پیش دو شمامهٔ کافور یا دو سیب