1 بی معرفت سخن مسلسل چه کنم بی قوت عقل نکته را حل چه کنم
2 خواهم خود را درست بینم لیکن آیینه کج است و دیده احول چه کنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گه از می تلخ می کن آن دو لعل شکرافشان را که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
2 کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
1 عاشقان را گه گهی از رخ نوایی تازه کن خستگان را گه گه از پاسخ جفایی تازه کن
2 غمزه را آشفته ساز و خون ما بر خاک ریز خنده را بر لب گمار و خون بهایی تازه کن
1 تا جان مرا از لب لعل تو خبر شد قوت دل ریشم همگی خون جگر شد
2 گلگون شده بد روی من از اشک عقیقی از خاک درت کاه رخم باز چو زر شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **