-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او
2 دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یکباره شد صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او
3 از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او
4 کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو جوجو شد از غم نو به نو بیروی گندمگون او
5 پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او