- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است
2 آن چه ناز تو فزون می کند و رحم تو کم اثر صبر کم و ناله ی بسیار من است
3 آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست آن چه آسان نشود هرگز از آن کار من است
4 غمگسارم تویی و بی تو چنانم که کنون دشمن من به غم عشق تو غم خوار من است
5 سیر شد چرخ جفا پیشه ز آزردن من وان جفا پیشه همان در پی آزار من است
6 واقف از حال درون چون نشود دلبر من جای او در دل و دل واقف اسرار من است
7 کیست گفتم که به بازار محبت خجل است کآورد جان به بها گفت خریدار من است
8 روی بیداری و خواب آن چه ندیده است (سحاب) دیده ی بخت من و دیده ی بیدار من است