آن چه شمعی است فروزنده از سحاب اصفهانی غزل 71

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است

1 آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است

2 آن چه ناز تو فزون می کند و رحم تو کم اثر صبر کم و ناله ی بسیار من است

3 آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست آن چه آسان نشود هرگز از آن کار من است

4 غمگسارم تویی و بی تو چنانم که کنون دشمن من به غم عشق تو غم خوار من است

5 سیر شد چرخ جفا پیشه ز آزردن من وان جفا پیشه همان در پی آزار من است

6 واقف از حال درون چون نشود دلبر من جای او در دل و دل واقف اسرار من است

7 کیست گفتم که به بازار محبت خجل است کآورد جان به بها گفت خریدار من است

8 روی بیداری و خواب آن چه ندیده است (سحاب) دیده ی بخت من و دیده ی بیدار من است

عکس نوشته
کامنت
comment