- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این جوش که از میکده برخاست چه جوش است این جوش مگر از خم آن باده فروش است
2 این دیده ندانم که چرا مست و خراب است وین عقل ندانم که چرا رفته ز هوش است
3 دل باده کجا خورده ندانم شب دوشین کاو بیخبر و مست و خراب از شب دوش است
4 این کیست که دردل گوش دل آهسته سخنگوست وان کیست که اندر پس این پرده بگوش است
5 در گوش فلک از مه تو حلقه که انداخت این چرخ ندانم که چرا حلقه بگوش است
6 این مهره مهر از چه برین چرخ روانست بر اطلس گردون ز کواکب چه نقوشست
7 ای هدهد جان ره بسلیمان نتوات برد بر درکه او بسکه طیور است و وحوش است
8 ساکن نشود بحر دل مغربی از جوش یارب ز چه بادست که در جنبش و جوش است