این جوش که از میکده برخاست از شمس مغربی غزل 50

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

این جوش که از میکده برخاست چه جوش است

1 این جوش که از میکده برخاست چه جوش است این جوش مگر از خم آن باده فروش است

2 این دیده ندانم که چرا مست و خراب است وین عقل ندانم که چرا رفته ز هوش است

3 دل باده کجا خورده ندانم شب دوشین کاو بیخبر و مست و خراب از شب دوش است

4 این کیست که دردل گوش دل آهسته سخنگوست وان کیست که اندر پس این پرده بگوش است

5 در گوش فلک از مه تو حلقه که انداخت این چرخ ندانم که چرا حلقه بگوش است

6 این مهره مهر از چه برین چرخ روانست بر اطلس گردون ز کواکب چه نقوشست

7 ای هدهد جان ره بسلیمان نتوات برد بر درکه او بسکه طیور است و وحوش است

8 ساکن نشود بحر دل مغربی از جوش یارب ز چه بادست که در جنبش و جوش است

عکس نوشته
کامنت
comment