آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین از شمس مغربی غزل 38

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است

1 آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است

2 چشم حق بین بجز از حق نتوان دیدن باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است

3 گل توحید نروید ز زمینی که دروا خاک شرک و حسد و کبر و ریا و کین است

4 مسکن دوست ز جان میطلبیدم گفتا مسکن دوست اگر هست دل مسکین است

5 مرد کوته نظر از بهر بهشت است بکار از قصور است که او ناظر حورالعین است

6 نیست در جنّت ارباتحقیقت جز حق جنّت اهل حقیقت، بحقیقت این است

7 گرچه با آن بت چینی نظری داری لیک آنچه منظور تواند شبه رنگین است

8 نظرت هیچ بر آن نقش و نگار چین است زانکه چشم تو بران نقش نگارچین است

9 مغربی از تو بتلوین تو در جمله صور نیست محجوب که اورا صفت تمکین است

عکس نوشته
کامنت
comment