- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه سود خاطر ما را به جانبت نگرانی؟ که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگرانی
2 نشستهام که بجویی مرا، خیال نگه کن مگر به روز بیاییم و گرنه کی تو بخوانی؟
3 ز دوری تو چنان گشتهام ضعیف و شکسته که گر ز دور ببینی مرا، تو باز ندانی
4 تو آفتاب و من آن ذرهام ز پرتو مهرت که از دریچه درآیم، گرم ز کوچه برانی
5 مرا به عشق تو دشمن چرا معاف ندارد؟ گناه چیست کسی را؟ محبتست و جوانی
6 ز راه دور دویدم برت، ستیزه رها کن غریبم آید از آن رخ، که بر غریب دوانی
7 اگر به کوی تو آییم ساعتی به تماشا سبک مدو به شکایت، که میبرم گرانی
8 بدین صفت که من آویختم به چنبر زلفت اگر دو هفته بمانم ز چنبرم نرهانی
9 چو بر سفینهٔ دلنقش صورت تو نبشتم بسان صورت پاک تو پر شدم ز معانی
10 به پیش دوست دریغا! که قدر خاک ندارد حدیث من، که چو آبی همی رود ز روانی
11 شکسته شد تنت، ای اوحدی، ز بار غم او نگفتمت: ز پی او مرو،که زود بمانی؟